ذاکری از بین ذاکرهای ایران شد خموش بود عمری بر حسین و یاورانش نوحه خوان بلبل خوش نغمه ای از این گلستان شد خموش شهر قزوین داده از کف گوهر ارزنده ای آنکه بودی هر کجائی مرد میدان شد خموش
او به نقش حر و عباس و امامش بی نظیر شد سر خوان حسین او همچو مهمان شد خموش ذاکران اصفهان یک مجلسی بگرفته اند ای سلیمانی رضا با اذن یزدان شد خموش (شاعر: ذاکرالحسین حاج مرتضی سلیمانی رهنانی ) مشایخی که رضا نام او بدوران بود زوصف او چه بگویم که مرد میدان بود تمام عمر بزد دم چو بلبلی خوش خوان به هر کجا که برفت افتخار یاران بود زمرگ او نه فقط شهر غم شده قزوین شنو که صحبت او در تمام ایران بود نوای دلکش او دل ز مستمع می برد به عشق زاده زهرا همیشه گریان بود چه حر و مسلم و عباس و در امام خوانی صد آفرین بگویم که او زخوبان بود بجمع تعزیه خوانها رضا شده پنهان کسیکه در همه جا مشعل فروزان بود سرود از غم مرگش چنین سلیمانی مشایخی همه جا افتخار ایران بود (ذاکرالحسین حاج مرتضی سلیمانی رهنانی)
+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۶/۳۰ساعت 9:52  توسط وحید
|
|